خدا می بیند...God sees جوانا! رهِ طاعت امروز گير×كه فردا نيايد جواني زپير
|
عبرتی ازحادثة عاشورا دربارة حجاب
علامة مجلسی،حادثه ای را از زبان «فاطمه صغری»
دخترامام حسین علیه السلام به این مضمون
نقل می کند:کنارخیمه ایستاده بودم و بر بدن پدر و
اصحابش که قطعه قطعه شده بودند نظرمی کردم.
فکر کردم که بنی امیه بعد از کشته شدن پدرم
با ماچگونه رفتارمی کنند؟آیا ما را می کشند؟ یا اسیر می کنند؟
در این هنگام مردی را دیدم که بر اسبی سوار است
و با نیزه اش زنان را دنبال می کند و آنان به یکدیگر
پناه می برند و چادرها و مقنعه هایشان را گرفته و آنان فریاد وامحمداه،واعلیاه،واجداه سرمی دهند.
دلم لرزید و پا به فرار گذاشتم.آن سوار مرا
دنبال می کرد وناگهان با ته نیزه اش
به کتفم زد و من با صورت به زمین افتادم.
مقنعه و گوشواره ام را کشید، من بیهوش شدم،
ناگهان عمه ام را دیدم که
کنار من قرار دارد و به شدت می گرید.
من چشمان خود را بازکردم
وگفتم:ای عمه! آیا پارچه ای هست که سرم را
از نامحرمان بپوشانم؟ عمه ام زینب فرمود:
دخترم!عمه ی تونیزهمانند توست.
آری فاطمه ی صغری شکوه ازتشنگی وگرسنگی و
کتک خوردن نکرد بلکه دراولین لحظه که به هوش
آمدازعمه اش درخواست پوششی کرد تا خود را بپوشاند.
واین بزرگترین درسی است که باید زنان و
دختران جامعه ی اسلامی ازآن واقعه ی
جانسوزعبرت بگیرند.
بحارالانوار،ج45،ص60علی اصغر ظهیری- دریاب جوانی را
نظرات شما عزیزان: برچسبها: [ 9 / 7برچسب:و,گفتم,ای عمه, آیا ,پارچه ای, هست, که, سرم, را ,چادرها و مقنعه,فاطمه صغری,اسیر,گوشواره ام, ] [ 21:0 ] [ oroojloo ]
[
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |